ازجملۀ مریدان میر قاسم انوار است ولیکن چون بی باک و ناپاک بود میر او را از خانقاه بیرون کرد، و فرمود تا خاک ناپاک حجرۀ او از خانقاه پاک کنند، و در این زمان حافظ سعد این غزل گفت: مرا در عالم رندی به رسوائی علم کردی دلم بردی و جانم را ندیم صد ندم کردی. و حافظ سعد در آن زمان از درد حرمان و سوز هجران بمرد و جان از هجر نبرد و قبر او معلوم نیست. و این معما به اسم احمد میرک از اوست: سر می ندارم مدار و می آر بمان سعد و ابر سر کوی یار. (ترجمه مجالس النفائس ص 184 و 185)
ازجملۀ مریدان میر قاسم انوار است ولیکن چون بی باک و ناپاک بود میر او را از خانقاه بیرون کرد، و فرمود تا خاک ناپاک حجرۀ او از خانقاه پاک کنند، و در این زمان حافظ سعد این غزل گفت: مرا در عالم رندی به رسوائی علم کردی دلم بردی و جانم را ندیم صد ندم کردی. و حافظ سعد در آن زمان از درد حرمان و سوز هجران بمرد و جان از هجر نبرد و قبر او معلوم نیست. و این معما به اسم احمد میرک از اوست: سر می ندارم مدار و می آر بمان سعد و ابر سر کوی یار. (ترجمه مجالس النفائس ص 184 و 185)